در برابر تورم روزافزون چگونه میتوان سخن از صبر و حوصله گفت؟
واقعیت آن است که رسیدگی اساسی و غیرصدقهای به مستضعفان که از قضا از آرمانهای انقلاب بود، کاری سخت و دشوار است و بدون داشتن اقتصادی مولد و مستحکم امکانپذیر نیست.
به گزارش صحرانیوز ؛ جعفر گلابی طی یادداشتی با عنوان « جوان است، حسابش کنید » که در شماره امروز روزنامه اعتماد منتشر شده نوشت: والله، بالله، تالله هزار بار در هزار سخنرانی و مصاحبه و یادداشت و مقاله و گزارش، صاحبنظران و جامعهشناسان و روزنامهنگاران و سیاسیون گفتند و نوشتند و هشدار دادند و انذار کردند که کاری نکنیم و طوری نشود که اقشار آسیبپذیر به خیابانها بیایند که عوارض و پیامدهای سنگین دارد، این عوارض سنگین از نظام تا کیان کشور را در بر میگیرد. متاسفانه به عمق این سخن دلسوزانه توجه نشد و، چون خواستند که پیشگیری کنند، پولپاشی کردند و بدتر شد و مرتبا بر شعارهای سطحی محرومنوازی تکیه شد چنانچه گویی یک گرسنه میتواند روی سفره خالی زن و بچهاش سخنان زیبای مسوولان را بگذارد! و حالا که پولی در بساط نیست چگونه میشود، مسکنی به جامعه تزریق کرد تا مهلتی حاصل شود و چاره کار کنند؟ واقعیت آن است که رسیدگی اساسی و غیرصدقهای به مستضعفان که از قضا از آرمانهای انقلاب بود، کاری سخت و دشوار است و بدون داشتن اقتصادی مولد و مستحکم امکانپذیر نیست.
اکنون با حاشیهنشینها که در برابر تورم روزافزون نگرانیشان مرتبا صعود میکند چگونه میتوان سخن از صبر و حوصله گفت؟ آنها تا همین حالا هم صبری سترگ از خود بروز دادهاند و با وعدههای مکرر مسوولان، آه را با ناله سودا کردهاند. بر این لشکر مظلوم و محق باید دیگر اقشار محروم و حتی متوسط را افزود که نفسشان به شماره افتاده است و هر گونه حساب و کتاب میکنند، دخلشان با خرجشان نمیخواند. درک این معنا نیاز به شوک اعتراضات بعد از سهمیهبندی بنزین نداشت و عجیب است که ساختار حجیم و پیچیده دولت و حاکمیت شناخت مثمرثمر و راهگشایی در این زمینه از خود بروز ندادند. همین امروز از یکی از میادین مرکزی تهران عبور میکردم و دیدم جوانی در گوشهای یک جعبه پرتقال را جلویش گذاشته و دارد میفروشد…
او وانتی نبود و شاید داشتن یک وانت فرسوده برایش یک آرزو باشد، چهره روستایی هم نداشت که این جعبه را از دیار خود آورده و بخواهد تولید خویش را به فروش برساند. این یک مثال کوچک است ولی ما با چه تعداد از این جوانان که اغلب تحصیلکرده هم هستند روبهرو هستیم؟ وقتی این جوان میرود از یکی از میادین میوه و تربار این جعبه را میخرد و میخواهد به جایی برای فروش برساند و کرایهای که از او میخواهند دو برابر شده و میشنود که گرانی بنزین علت این کرایه گران است، چگونه آسمان بر سرش خراب میشود؟ با او چه میتوان گفت و چه میتوان کرد؟ آیا اگر جلوی اعتراضش را بگیریم، مشکل حل میشود؟ و آیا اتفاقا بهتر نیست که بگذاریم فریاد بکشد و گوش سنگین مسوولان ریز و درشت را باز کند؟ او هست! بر فراز همه معادلات سیاسی و بینالمللی با هر میزان از اهمیت او وجود دارد. او رسما و بدون لکنت زبان حق دارد که سهمش را از ثروت کشور بخواهد و لقمهای نان تهیه کند و به خانه ببرد. او بدون تردید حق دارد که از مناسبات سیاسی سر درنیاورد و اگر هم بفهمد و بداند، حق دارد قبول نداشته باشد و حق دارد رفع گرسنگی خود را در اولویت همه مسائل عالم قرار دهد. تندی با این جوان و میلیونها مثل او نه خردمندانه است و نه عادلانه و نه حتی با اصول سیاستورزی همخوانی دارد. من که هیچ مسوولیتی ندارم از دیدن این جوان شرم کردم، دوست داشتم بروم سرم را جلویش پایین بگیرم و بگویم که هیچکارهام ولی اگر روزی با قلمم، با سخن و سکوتم به اندازه سر سوزنی در به وجود آوردن این وضع برایش شریک بودهام، عذر میخواهم و طلب حلالیت میکنم. مسوولان اگر کاری از دستشان برنمیآید، اگر این جوان و امثال او را تازه دیدهاند و در معادلاتشان مجبور شدهاند جایی به او بدهند حداقل میتوانند که شرمگین باشند، میتوانند، چون امام اول شیعیان بر صورت خود سیلی بزنند و نشان دهند که درک واقعی و موثرشان آغاز شده است.